خواستگار پرون ام

 

من ازبچگیمم پرو بودم...حالاهم پرروهم! دریغ ازاندکی تغییر دراین زمینه.

همونطورکه متن عکس رو خوندید من سه تا ازخواستگار های خاله عزیزم رو پروندم(البته منجرشد که بپرن ینی من غیرمستقیم تاثیرگذاشتم).بایددرنظرداشته باشیم که قضاوقدیرهم دراین موضوع دخالت داشتن.

مورد یک: من 7 سالم بود.خواستگار واسه خالم اومده بود. خالم وآقای خواستگاررفتن تو اتاق باهم صحبت کنن. 15 دقیقه بعد مامان بزرگم ، به من گفت پاشو برو برای هردوتاشون این ظرفی که توش سیب قاچ کردم ببر!

منم گفتم نمیخوام.میبینین که دارم با زی میکنم.خلاصه ، این پسره هم شکمو بوده وکلی هم حساس بوده نسبت به این چیزا و قیدخاله مارو زدن

مورددو: من اول راهنمایی بودم و امتحان ریاض یداشتم که واسه خالم خواستگاراومد.بعدشم قرار عقد رو گذاشتن آخرهمون هفته. ولی این خواهر داماد اینده مون ، یه حرف چرتی به داماد گفته بود وخلاصه مراسم قبل اینکه اصلا برگزاربشه ؛ بهم خورد.باز هفته بعدش مامان داماد خونه ما زنگ زده بود که آقا این خواهرش یه اشتباهی کرده وماعذرخواهیم.اگه دخترتونو ندین به ما من روی خودم بنزین می ریزم وازاین جوراغراق های بکران!

ازقضا من گوشی رو برداشتم ودرهمین حینم داشتم فکرمیکردم که چی جواب بدم... بهشون گفتم که اگه روی خودتونم گازوئیل هم بریزین ؛ هیچی درست بشو نیست که نیست.دیگه ازاون روز به بعد اوناهم زنگ نزدن

مورد سه: یه هفته قبل کنکور یکی زنگ زده بود به خونمون و من که در زیرزمینی بودم اومدم بالا تاجواب بدم.چون هیچ کس خونمون نبود که جواب بده. نه سلام ونه علیکی ...ازاولش گفت گوشی رو بده بزرگترت!

این حرف رو 5 بار تکرارکرد .منم ناراحت شدم گفتم خانوم من 22 سالمه ، حرفتون رو بگید !

دیگه گفت از خالت بگو واینا.منم هرچی ازخالم که خوب بود و میدونستم رو گفتم.

حالا دو روز بعدش خانومه دوباره به مامانم زنگ زده بود وگفته بودکه مابرای دخترتون میخوایم بیایم خواستگاری.آخ ینی من این حرف رو شنیدم میخواستم اصلا باخالم رو در رو نشم!

 

این بودخرابکاری های آنه

آنه هستم با*ه*آخر