من ازعهد ادم تورا دوست دارم

 

من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

 

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

 

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

 

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

 

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

 

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصرامین پور

سلامی به بلندی صدای خش خش برگ های رنجورپاییزی

1.امروز هوای مشهدبسیارعالی ومعابر پراز آب بود(ولی نه مهدکودک ها ونه مدرسه ها تعطیل بودند!)

یه دانشجوی پرطراوتی مثل من،داشت توی این هوا عشق میکرد

ویه ربعی هم دیر به سرکلاس ادبیات رسید ویه استاد بامرامی هم مثل آقای نعمت الله پناهی، دانشجوی خیس رو به کلاس راه داد. درکلاس ادبیات از قیصرامین پور حرف به میان آمد واستاد فرمودند که من درسال 1384 درتهران به همایشی برای این شاعررفته بودم. صندلی های جلوی همایش ، پر بود ولی یک صندلی همان جلوها برای امین پور گذاشته بودند واین آخرها چندصندلی بیشترخالی نبود.دیدم یک نفر بی سروصداکنارمن نشست.زیادبه او توجه نکردم اما 15 دقیقه بعد فهمیدم که این همان امین پورخودمان است.راستش تواضعش مرا به حیرت درآورد.

1.1.مخاطب این جمله ابتداخودم هستم:کمی از قیصرامین پوریادبگیریم!

2.این شعرقیصر امین پورگویای خیلی از اتقاقات میتونه باشه.منظورم اتفاقات مبهمه.ازهموناییکه هم ازیه جنبه خوبند وهم ازیه جنبه بد ولی بهرحال یه حس مثبتی هم نسبت بهشون دارید.اما وقتی به اخرراه که می رسی وبه گذشته فکرمیکنی ؛می بینی که اصلامبهم نبودند وانگارکه شما روشن ترین وپرنورترین راه رو انتخاب کردید.

بنظرمن فهمیدن دلیل یک اتفاق،ممکنه زمان ببره وهیچ چی درهمون لحظه اول شما رو نمیتونه قانع کنه.برای من همچین روزهایی درزندگی بوده و اون روزا یکی ازبدترین حالات ممکن رو داشتم.دلم میخواست یه دریچه ای وجود داشته باشه تااز اون اتفاق فرارکرد.یادمه آخرین جمله ای که به دایی کوچیکم درمورد رشته ی دانشگاهیم گفتم این بود که: فقط میخوام دانشگاه رو هم برم تا تموم بشه!...وازهمون روز تا روز اول دانشگاه،همه اش باخودم حرف می زدم که زندگی جزپوچی برای من بُعددیگه ای نداره اما میدونستم که رشته ام رو هم دوست دارم.واین یعنی مبهم!

ولی هرچقدر که بیشترجلورفتم دیدم نه...این همون علمی بوده که من دنبالش بودم.یه روزایی بودکه فقط ازیه کلاس خوشم می اومد اما روزای بعدش ،عشقم بیشتروبیشتر شد.خلاصه اینکه کارخدا بی حکمت نیست

2.2.شایدباورتون نشه ولی من این شعرقیصرامین پور رو روز اول دانشگاه، خوندمش و دارم هرروز به معناش نزذیک ونزدیک ترمیشم.

3. پساپس روز بزرگ داشت قیصرامین پور گرامی باد