سلام به همه

خدمتتون عرضز کنم که حالم نسبتا وخیمه

چرا؟

چون هفته پیش که مهمون از راه دور داشتیم(فامیل دور اما نزدیک!)خیلی با عطوفت و مهربانی با مهمونامون برخورد کردم و از ته دلم هم رضایت قلبی داشتم.از آخرش که مهمونا رو بابام رسوند خونشون ، مامانم میخواستم از دختر نازش که من باشم ، تشکرکنه. داشتم به سمت مامانم اسلوموشن می رفتم که ناگهان یه شیشه باریک که بطور 90 درجه در فرش آشپزخانه وایستاده بود، به پای من فرو رفت و من به آغوش مادرم نرسیدم!

اولش فکرمیکردیم که یه شیشه کوچولوباشه چون من خودم اولش یکمش رو از پام در اوردم بعد نگوکه این شیشه توی پام شکسته بوده و دو سه روز متوالی درگیرش بودیم.هنوزم که پام رو می ذارم روی زمین، فکرمیکنم چیزی تو پام هست!انگار یه شیشه ای داره اونجا جیغ میکشه.واقعا خسته شدم نمیدونم چکارکنم!

باز یه چیز دیگه که بیشتر اوقات توی تابستون به رفتارم ،ضدحال میزنه شلوار پاچه گشادمه.نشده من یه بار بپوشمش پای راستم توی پاچم گیرنکنه و من چه جلوی همگان و درغیراون نیفتم!

بازم بااین وجود من شلوار پاچه گشاد گل گُلیم رو بسیار دوست دارم!

 


دریافت