۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

شکرانه ی دل

امروز بامامانم رفتم آزمایش بدم.

( بنظرم آزمایش دادن اصلا چیز خوبی نیس)

بازهم استرس داشتم.شدت استرس رو ازجایی میشه فهمیدکه وقتی داشت ازدست راستم خون میگرفت ، خون نیومد بالا انگاراون لحظه داشتن جون منو میگرفتن.                                                                           (آخه ادم چقدر میتوونه جون نازک باشه؟).خانومه به من گفت نفس عمیق بکش تا دوباره ازاون دستت خون بگیرم وبالاخره گرفت.           (ولی از آخرش کل آبروم رفت.)

واتفاق دیگه ی این هفته این بود که فهمیدم کم خونی بسیارشدید درحدچی...دارم.دکتربایه عالمه نسخه منوروانه ی خونمون کرد. [قدرسلامتی تونوبدونید.]

نسخه یهویی:

به شماهم پیشنهاد میکنم محض رضای خدا، یک چکاپ برید ..شاید بتونید پیش گیری کنید.

 


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 36 ثانیه

 

  • ۵ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • پنجشنبه ۱۵ بهمن ۹۴

    اتش ها همیشه خاموش میشوند

    بعدازدوهفته سختی و استرس رفتیم حرم. جایتان خالی . دلم میخواست بخاطرتمام حرفهای نگفته ام سیلی درخیابان چشم هایم به راه اندازم ولی نمیشد . این هفته منتظر یک اتفاق خیلی خیلی دل انگیز بودم ولی بازهم نشد دلم میخواستم حالاکه اومدم حرم ، شیون بزنم وبگم که دیگه چقدر صبرکنم هشت سال بس نیست ...دیگه دارم خسته میشم ...توکه میدونی من کم میارم پس چرا....!

    ولی همه ی این حرفارو تودلم زدم وجوابی نشنیدم . نشستم زیارت عاشورا رابیاد سالارمان حسین(ع) واهل بیتش که ازهمه ی عالم وادم بیشتر سختی و عذاب کشید بودند ..خواندم. مثل همیشه نماز شکربجااوردم تا دلم ازخفگی هایش، آزاد شود.برای من که سراسر ذهنم مملوء از بارهای منفی و عذاب اور بود این ها بس نبود.دلم میخواست تمام زائران را ببینم و درمیان انها راه روم تاشاید تلاطم ان جمعیت مراارام کند.

    ساعتی گذشت و من ارام تراز قبل شده بودم ولی هنوزخاکسترهای اتش درونم

  • ۳ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۲ بهمن ۹۴
    یا دلیل المتحیرین
    بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ٩١ - الصفحة ٣٨٦