۱۵ مطلب با موضوع «قبل کنکورنوشت :: فآن» ثبت شده است

رفیق اینطوری سوپرایزم نکن!

محل کارم: زیر زمینی خونمون باکمترین امکانات جانی ومالی اماخداییش یه سری رفیق اونجا دارم که اوناروباهیچی عوض نمیکنم.

رفیقای بی منطقم[بازم میگم اونارو باهیچی عوض نمیکنم]: مامان سوسک، سوسک بچه و سالار سوسک که خیلی بی منطق اند و آخرهربحثی که میشه اونا بامگس کش به ارواح محل کارم میپیوندَن!

پس از گذشت چندهفته از کنکور، تصمیم گرفتم برم کتاب هامو که توی محل کارم بودن مرتب کنم و اونایی که چاپ قدیمی بودن یادیگه استفاده نمیشد روجمع کنم و بذارمشون توکارتون.عینکمو نزدم رفتم پایین ؛ داشتم کتابارو برای کارتون چهارم از جای پنجره دومیه جمع میکردم که یه چیز متحرک سیاهرنگ بزرگ وول وول میکرد! کم مونده بود بیاد تولباسم[اگه میومد درجا غش میکردم]!یه جیغـــــــــــــــــــــــــــــــی کشیدم وبا کتابا دوییدم.آخه اصلا آمادگی دیدنش رونداشتم.باورم نمیشدکه این دفه رفیقم برنده شد ومنو سورپرایز کرد؛چون همیشه من اونا رو [ایضا].پروژه دسته بندی ومرتب کرن کتابام به سرانجام نرسید.

+میدونم عکس بالایی بامتنم تناقص داره ولی خب من دوست((:

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • پنجشنبه ۴ مرداد ۹۷

    اردیبهشت و شیراز

     

    باغ ارم شیراز

    دیگه اسم اون عکس اولیه رو هم میدونید!

    بااینکه تاحالا شیراز نرفتم اما یه حسی بهم میگه باید هواش اونجا عالی باشه اونم تواین ماه!

    خیلی دلم میخواد برم ولی حیف که امسال نهایی داریم و مهمترازشیراز امتحانای نهاییه!

    اهنگ زیر رو هم تقدیم میکنم به همه کسایی که دلشون واسه شیراز لک زده!

     

     

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۶ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • شنبه ۲ ارديبهشت ۹۶

    دخترباس

    خآله کوچیکه: من اگه شب حنابندون شاباش بدم؛ دیگه پو نمیندازم.

    مآمآنم: نه من 50 تومن میندازم.

    من: مامان جان یکمم به فکر بابام باش.

    مامانم: X=D

    من درادامه: پس پول ارایشگاه من چی میشه؟

    مادربزرگم : اصن من پولشومیدم خوبههههه؟! پس فردا که عروس شدی اوناهم برات کادو میارن دیگه. خوبه اونجا زناشون بگن که ماکادو نمیاریم.

    من: زناشون غلط کردن. میزنم تو دهن همشون.ولی ساعت 150 تومنیم چی؟

    مامان: گفتم که دخترخوبی نبودی برا همینم برات نمیخرم.

    من: پس حق ندالین نه پول بندازین ونه کادو بدین.

    --------------------------------------------------------------------------------------------------------

    رفته بودیم یه عروسی . زنموی مامانم گفت حیف که دخترتون کوچیکه وگرنه من برای پسرم - - - - میگرفتم.

    من: :؟

  • ۸ | ۰
  • نظرات [ ۱۹ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • سه شنبه ۲ شهریور ۹۵

    —(••÷[ بوی پلو می دهی]÷••—

    تابستان که می اید مهمانی رفتن ها ، عروسی رفتن ها زیاد میشود ومادران پسردار  به دنبال کیسی مناسب برای خواستگاری میگردند. اینجورمواقع گوش بعضی ها تیزتر ازقبل میشود. اول ازهمه مادرها و سپس پدر و اخرین نفر که اگررای او نباشد همه چی منتفی میشود کسی نیس جز دایی بزرگه خونواده.  شاید این تابستانی قریب به 20 الی 50 مهمانی دعوت شده ایم و ان مهمانی هایی را گلچین کردیم[م] که کمتر بااین مشکلات روبه رو شویم[م]. برای مثال قبل ازعروسی دیشب دایی ام میگفت بوی پلومیدهی ! 

    من در پاسخ گفتم: من حتی بوی ماست سوزمه هم نمیدهد( میدانید ماست سوزمه نوعی ماست محلی است که درروستای خسرویه بعنوان شام یا صبحانه صرف میشود و صرفا بوی خاصی نداردواگر انگورهم باشد باان میل میکنند.)

    دایی ام که اولویت سوم است میگوید اگر پس ازعروسی خواستگاری بدنبال تو امد تو را به روی رخشش باتمام وکمال و بدون منت خواهیم گذاشت تاتورا به هر انجا که بخواهد ببرد. توهم بلاشک باید قبول کنی وگرنه....!

    رفتیم عروسی ، پس از دیالوگ های قبل مادری که پسرداشت روبه رویم قرار گرفت وگفت چند سالته ؟ باکمی تامل گفتم قربانتان شوم 16 سال. خوش حال شد به قدری که میخواست برود سراصل مطلب که مامانم ادامه داد میخواهیم دخترمان را 25 سالگی عروس کنیم. [بگویم من دلیلش رامیدانستم]. مادر پسردار گفت  اخر چرا؟

    مادرم ادامه داد  بخاطراینکه پدر بزرگش این راگفته! و مانمیتوانم زیر حرف او بزنیم.

    پی نوشت: خلاصه اینکه عزیزان اگه بوی پلومیدین یه کاری کنین که نه پلوتون سرد باشه و نه گرم!

  • ۵ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • شنبه ۱۶ مرداد ۹۵

    Aղ მղἶომէεძ բἶlო

    writing point: An animated film like cartoon

    تیچر: چرا این طور فیلم هارودوسداری؟

    من: چون فکرمیکنم وقتی اینارومیبینم ، کودک درونم گل میکنه منظورم اینه که فعال میشه

    تیچر: ⊙.☉

    پی نوشت: ماشین زمان نداریم که به گذشته ها واون حال وهوای قشنگ بچگی بگردیم ولی میتونیم که یک شرایطی رو برای برگشتن به عقب و اون حس های تکرار نشدنی فراهم کنیم. ولی حیف که نمیشه همون لجبازی هارو بکنم....

  • ۵ | ۰
  • نظرات [ ۸ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵

    شستشو گر

    امشب قراره بریم علوسی دیشب باخالم داشتیم رو موهامون کارمیکردیم (بعنوان پیش فرض الکی مثلن) . مثلن من و خآلم پول خرج کردیم که وسایل آرایش بخریم؛ خوب که خریدیم مامانم میگه اصن همون بهتره که موهاتووابذاری و نه اسپری رنگ مو بزنی نه تاف.

    بقول خآلم اصن مارو شست و رفت!

     

  • ۳ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • پنجشنبه ۳۱ تیر ۹۵

    اردک ماهی نه اردک

    مامانم: چه قدر این ماهی خوشمزست!

    من:اسمش چیه؟

    مامان: اردک ماهی

    من: پس پاهاش کو؟

    مامان: من گفتم اردک ماهیه نه اردک

    من:

  • ۳ | ۰
  • نظرات [ ۷ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • شنبه ۱ خرداد ۹۵
    یا دلیل المتحیرین
    بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ٩١ - الصفحة ٣٨٦