راستش ادم توزندگیش خیلی ساده میفهمه که خداتنبیهش کرده ولی به روی خودش نمیاره.منم توی این هفته روز یکشتبه تنبیه شدم.
در خونه بسته شد .من موندم و یه عالمه شوکولات .من موندم بایه دنیاشیرینی . احساس میکردم که یه چیزی هی دستور میده میگه برو کاراون شیرینی هارو تموم کن . ....رفتم وتموم کردم. 5دقیقه بدمامانم رسید و به گمان من هنوز سرویس نرسیده بود.(درواقع سرویس در حال شیرینی خوردن من بوق زده بوده که من نفهمیدم.) حال مادر گرامی منوسواراتوبوس فرمودند ومن بعد از 30 دقیقه تاخیر به مدرسه رسیدم.
بذارید ازپارسال یه خاطره بگم.
روز شهادت حضرت فاطمه(س) میخواستیم بریم حرم .
هواخیلی بارونی بود. داشتیم به راه خودمون ادامه میدادیم
که خواهرم گفت حالا چیکارکنیم بارون میاد ..الان خیس میشیم.
یه تاکسی زرد اومد برامون بوق زد که وایسیم..
بعد شیشه اش روکشید پایین گفت
بیاید صلواتی شمارومی برم.
وایی یه خوشحالی تمام وجود من ومامانم وخواهرم رو فراگرفت . خوشحالی مون بخاطراین بودکه حس میکردیم
امام رضا این ماشین رو واسمون فرستاده.ازکوچه
پس کوچه های حرم ردو شدیم ورسیدیم
به کوچه ای که منتهی میشد به حرم.
خیلی برام عجیب بود شورو اشتیاق مردم
رو توی این هوای بارونی میدیدم.
چه عشقی توی چشماشون موج میزد.
بگذریم رسیدیم حرم .نماز ظهر و عصر روبه جماعت خوندیم
و برامون مداحی کردن ویادآور روزای سخت زندگی
حضرت فاطمه (ُس) شدند.
جالبه بدونید که برگشتناهم بعلت بارندگی زیاد،
پلاستیک کفشامون رو روی سرمون گرفتیم که برگردیم.
بازهم بالطف وکرم امام رضا
یه ماشین صلواتی دیگه مارو رسوند خونمون
این بود زیباترین خاطره در سال 95
کاش بشود روزی من هم باپای پیاده و
یک دل ساده راهی کربلا شوم و درراه ارام بگویم
سلام ببخشید که دیر دیر میام سرمی زنم خداییش وقتم خیلی پره
ولی بازهم سعی میکنم به وب برسم.
من یه نکته ی خیلی مهمی رو میخواستم بگم
که انتها ازابتدا مهمتره.ینی باید انتهایی وجودداشته باشه که یه ابتدایی برای شروع باشه.کلا میخواستم بگم همیشه به انهای کارهاتون فکرکنید.
دریافت
عنوان: انتهای راه
حجم: 9.8 کیلوبایت
زندگی باهمه ی پایین بالایی هاش ، خوشی هم داره.
گاهی بعضی ازخوشی ها خریدنی نیس.
یک دونشون هم به یک میلیلارد وشایدم بشتر نمی ارزه.
فقط میخواستم بگم من باتمام خستگی هام زندگیم رو دوسدارم.
حالابگید کدوم عکس معنای بیشتری داره؟منظورم اینه کدومشون به حرفای من میخوره؟
دارم میجنگم.
جنگ سختیه .
بین خودم و درون خودم.
میدونم کم میارم ونمتونم خودمو قانع کنم.
کاش یکی پیدابشه ماروازهم جداکنه ولی
انقددلخودم که نمدونم خودموبکشم یاسرموبکوبم تودیوار.
شمابگید کدومش به صرفه تره؟!