۲۳ مطلب با موضوع «قبل کنکورنوشت :: حرف های رنگی» ثبت شده است

مخاطب..التماس دعا

ای کاش روزی برسه که بتونم روزه بگیرم

لطفابرای همه ی اونایی که این فرصت رو دارن ازدست میدن دعا کنید

  • ۴ | ۰
  • نظرات [ ۴ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵

    تنبیه نفس اماره

    راستش ادم توزندگیش خیلی ساده میفهمه که خداتنبیهش کرده ولی به روی خودش نمیاره.منم توی این هفته روز یکشتبه تنبیه شدم. 

    در خونه بسته شد .من موندم و یه عالمه شوکولات .من موندم بایه دنیاشیرینی . احساس میکردم که یه چیزی هی دستور میده میگه برو کاراون شیرینی هارو تموم کن . ....رفتم وتموم کردم. 5دقیقه بدمامانم رسید و به گمان من هنوز سرویس نرسیده بود.(درواقع سرویس در حال شیرینی خوردن من بوق زده بوده که من نفهمیدم.) حال مادر گرامی منوسواراتوبوس فرمودند ومن بعد از  30 دقیقه تاخیر به مدرسه رسیدم.

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۱۰ ارديبهشت ۹۵

    خاطره آخرسال

     


    مدت زمان: 4 دقیقه 20 ثانیه

    دریافت

    بذارید ازپارسال یه خاطره بگم.

    روز شهادت حضرت فاطمه(س) میخواستیم بریم حرم .

    هواخیلی بارونی بود. داشتیم به راه خودمون ادامه میدادیم

    که خواهرم گفت حالا چیکارکنیم بارون میاد ..الان خیس میشیم.

    یه تاکسی زرد اومد برامون بوق زد که وایسیم..

    بعد شیشه اش روکشید پایین گفت

    بیاید صلواتی شمارومی برم.

    وایی یه خوشحالی تمام وجود من ومامانم وخواهرم رو فراگرفت . خوشحالی مون بخاطراین بودکه حس میکردیم

    امام رضا این ماشین رو واسمون فرستاده.ازکوچه

    پس کوچه های حرم ردو شدیم ورسیدیم

    به کوچه ای که منتهی میشد به حرم.

    خیلی برام عجیب بود شورو اشتیاق مردم

    رو توی این هوای بارونی میدیدم.

    چه عشقی توی چشماشون موج میزد.

    بگذریم رسیدیم حرم .نماز ظهر و عصر روبه جماعت خوندیم

    و برامون مداحی کردن ویادآور روزای سخت زندگی

    حضرت فاطمه (ُس) شدند. 

    جالبه بدونید که برگشتناهم بعلت بارندگی زیاد،

    پلاستیک کفشامون رو روی سرمون گرفتیم که برگردیم.

    بازهم بالطف وکرم امام رضا

    یه ماشین صلواتی دیگه مارو رسوند خونمون

    این بود زیباترین خاطره در سال 95

  • ۴ | ۰
  • نظرات [ ۳ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵

    کاش یه روزی من...

    کاش بشود روزی من هم باپای پیاده و

    یک دل ساده راهی کربلا شوم و درراه ارام بگویم

     

  • ۳ | ۱
  • نظرات [ ۳ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۱۳ آذر ۹۴

    ابتدایی برای انتها

    سلام ببخشید که دیر دیر میام سرمی زنم خداییش وقتم خیلی پره

    ولی بازهم سعی میکنم به وب برسم.

    من یه نکته ی خیلی مهمی رو میخواستم بگم

    که انتها ازابتدا مهمتره.ینی باید انتهایی وجودداشته باشه که یه ابتدایی برای شروع باشه.کلا میخواستم بگم همیشه به انهای کارهاتون فکرکنید.

     

     

     

    انتهای راه

     

     

     

    دریافت
    عنوان: انتهای راه
    حجم: 9.8 کیلوبایت
     

  • ۵ | ۱
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • سه شنبه ۲۱ مهر ۹۴

    من درخود نمیگنجم.

    زندگی باهمه ی پایین بالایی هاش ، خوشی هم داره.

    گاهی بعضی ازخوشی ها خریدنی نیس. 

    یک دونشون هم به یک میلیلارد وشایدم بشتر نمی ارزه.

    فقط میخواستم بگم من باتمام خستگی هام زندگیم رو دوسدارم.

    حالابگید کدوم عکس معنای بیشتری داره؟منظورم اینه کدومشون به حرفای من میخوره؟

     

     

     

     

  • ۶ | ۱
  • نظرات [ ۸ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • دوشنبه ۳۰ شهریور ۹۴

    دلگیری ازخود،بی نهایت معنا دارد.

    دارم میجنگم.

    جنگ سختیه .

    بین خودم و درون خودم.

    میدونم کم میارم ونمتونم خودمو قانع کنم.

    کاش یکی پیدابشه ماروازهم جداکنه ولی

    انقددلخودم که نمدونم خودموبکشم یاسرموبکوبم تودیوار.

    شمابگید کدومش به صرفه تره؟!

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • سه شنبه ۱۰ شهریور ۹۴
    یا دلیل المتحیرین
    بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ٩١ - الصفحة ٣٨٦