۷۹ مطلب با موضوع «قبل کنکورنوشت» ثبت شده است

خدابرکت بده

تاحالا توعمرم از هیچکی خوبی ندیدم جز مامان بابام.

خداییش همه لحاظه دوسمون دارن .فقط بخاطراینکه واسه خودمون دوسدارن.

برام خیلی اتفاق افتاده که خودم فهمیدم پولشون پربرکته. بیاین برای پربرکت شدن مالشون دعاکنیم.


آيات ذيل به جهت انجام ختم در زمينه وسعت و افزایش رزق و روزی و بركت مال ميباشد و بسيار مجرب است.

– ﴿رَبََّنا افْتَحْ بَيَْنَنا وَبَيْنَ َقوْمَِنا بِاْلحَقِّ وَأَنت خَيْرُ الَْفاتِحِينَ﴾. الأعراف: ٨٩

بعد از نماز صبح  هفت مرتبه آيه فوق را به مدت چهل روز بخواند كه رزق و روزیاش به اذن باريتعالی بسيار زياد خواهد شد.

 ﴿إِنَّ هَذَا لَرِزْقنَا مَا لَهُ مِنْ نَفَاد﴾.  سورة ص: ۵۴
هر روز هفت بار آيه فوق را پس از نماز صبح بخواند.

– ﴿ اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ العَزِيزُ ﴾. الشورى: ١٩
هر روز هفت بار آيه فوق را بخواند. و سپس اين دعا را هفت بار بخواند (اللهُمَّ أَدِمْ بِفَضْلِكَ نِعْمَتَكَ عَلَيْنَا ، وأُلطُفْ بِنَا فِيمَا قَدَّرْتُهُ عَلَيْنَا). (اين از مجربات شيخ مفيد (ره) است).

– (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ)  . الذاريات: ٥٨
آيه فوق را هر روز بيست و هفت مرتبه پس از نماز صبح و به مدت چهل روز بخواند.

– ﴿ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾. الحديد: ٢٩
هر روز پس از نماز واجب پنجاه مرتبه آيه فوق را بخواند.

+چه کنیم مال هایمان برکت پیداکند؟

  • ۵ | ۱
  • نظرات [ ۶ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • چهارشنبه ۲۵ شهریور ۹۴

    تفسیربابام

    ازاونجایی که من میرم کانون فرهنگی آموزش قلمچی و هردوهفته ،

    آزمون دارم و بعدازظهرا میرم کارناممومیگیرم.

    بعدازگرفتن کارنامه ،پدرم تفسیری بسیارخنده دارازکارنامه درخشان من کردن.

    بابام گفت: چون  دروس عمومیت  بالاتراز درس های اختصاصی هست

    به زرس قاطع تو پزشک عمومی میشی.

    حالا فک کنین بابام اگه پشتیبان میشد چه روحیه ای به دانش آموزاش میداد!

    ولی خداییش به من یکی خیلی روحیه داد.laugh

  • ۷ | ۲
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۲۰ شهریور ۹۴

    روزهایی که درگذرند....

    سلام .

    این چندروز رفته بودیم پیش مادربزرگ وپدربزرگ عزیز

    وخونه ی خاله جان(کوچیکه).جاتون خالی خعلی خوشگذشت واین عکس ها هم مربوط به پارک رفتنمونه.

    البته بگم روزقبلش خونه دایی جون بودیم

    ومن یه سوال خیلی خنده داری پرسیدم بخاطراینکه

    پسرداییم سرش شکسته بود واگه این سوال رو نمی پرسیدم ؛ دق میکردم.

    **سوال: وقتی که سر ادم میشکنه چجوری جا میندازن؟!

    [اگه ازسوالم قهقهه زدین فلش سبزه واگه فک کردین که من دیووونم فلش قرمزه رو بزنید.]

  • ۱۳ | ۴
  • نظرات [ ۷ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • يكشنبه ۱۵ شهریور ۹۴

    دلگیری ازخود،بی نهایت معنا دارد.

    دارم میجنگم.

    جنگ سختیه .

    بین خودم و درون خودم.

    میدونم کم میارم ونمتونم خودمو قانع کنم.

    کاش یکی پیدابشه ماروازهم جداکنه ولی

    انقددلخودم که نمدونم خودموبکشم یاسرموبکوبم تودیوار.

    شمابگید کدومش به صرفه تره؟!

  • ۲ | ۰
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • سه شنبه ۱۰ شهریور ۹۴

    صاحب خانه دست ودلباز است...

     

    به گذار هرچه میخواهدبگوید دل تنگت

    .... که صاحب خانه دست ودلباز است...

    [اینم عیدی من به شما:

    http://parsico.net/pages/imamreza/ بعدش اومد روآسمونش کلیک کنید]

    +من روهم دعابفرمایید

    + امشب نائب الزیاره شما درحرم هستم.

  • ۱ | ۰
  • نظرات [ ۹ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • سه شنبه ۳ شهریور ۹۴

    آرزوهانباید داغ داغ باشند.

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۳۰ مرداد ۹۴

    ωـیـכـᓄـیرزاعلے رᓗـیـᓄـے

    دیدین  تاحالا یه وقتایی بغض توگلوتون جمع میشه ومیخواید باکسی که دیگه دستش به دنیا بند نیس حرف بزنیدوامروز صبح منم اینجوری شدم ؛ دلم میخوادگریه کنم وواسش بگم چقدرزود رفتی و قدربودنت رو ندونستیم.کسی که  دل من واسش تنگ شده وگرفته آقای رحیمیه.آقایی که وقتی جمعه ها بصرف ناهارراس ساعت دوازده میومدخونمون [قبل اینکه بیاد]به مامانم میگفت اگه میشه برنجتون روکمی نرم تر درس کنین تامن پیرمرد بتونم بخورم وماهمیشه ازاین کارا میکردیم واسش چون میدونستیم که این عشق ازاون عشق دوماست که قبلا گفته بودم دل های ماخاکی هارو به خدایی که داریم وصل میکنه .خلاصه یامیگفت اگه برنج درس میکنین توش یکم آش رشته سرخ شده هم بریزید و همیشه از آشهای دوغی که مامان درس میکرد و مامانم هم که میدونست طبع غذایی این بزرگوار چجوریه روش قیمه هم می ریخت و جمعه هامون بهترین روز هایی بودکه درطول این سالها وهفته ها داشتیم. درست بود که ایشون پا ی رفتن نداشتن ولی خوب باهمین کارش من خیلی خندم میگرفت... یعنی چی؟!یعنی وقتی میومد بابام باید ازماشین بغلش میکرد تاجایی که میرسید به درب ورودی خونه ومیذاشتش روی ویلچرش و من میگفتم مگه آقای رحیمی بچست که بغلش میکنی بابا؟!

    کلی باهم میگفتیم ومیخندیدیم به بابام میگفت:حیف میشه زندگیت اگه یه پسر نداشته باشی که راه توروادامه بده ولی ایشون قصد بدی نسبت به این حرف نداشتن وخیلی میخواستن که داداش منوببینن که چندروز بعد بدنیا اومدن داداشم ایشون فوت کردن ومارودرغم واندوه رفتنشون گذاشتن. قبل ازاینکه به رحمت خدابرن مامانم میگفت حتماداداشم رو بایدببریم جای ایشون وفرداش که میخواستیم بریم ایشون مارو به امان خدا گذاشتن ودارفانی رو ودا گفتن.

    چون خیلی خوب بودن ایشون رو در حرم مطهر رضوی دفن کردن .[مکان:حرم مطهررضوی - ازطرف چهارراه شهدا-صحن آزادی- بلوک:467]

    یادش بخیراون اولاکه نمتونستیم بلوک قبرشون رو پیداکنیم..

    من میگفتم آقای رحیمی کجایی؟؟؟دستت رو بالاکن ومامان باخنده ای که بدتراز 10تاگریه بود میگفت الانه که اقای رحیمی بگه فائزه خانون شماهم سربه سر مامیذاری؟!

    لطفن ازهمه ی اموات و رفتگان یادکنید . خواهشمندم قبل از فاتحه خواندن نیتتان رابکنید وبگویی این فاتحه رابرای اموات از اول خلقت تاآخرخلقت میخوانم وبه آنها هدیه میدهم.

    ایشون کتابی باارزشمند نوشتن که براتون درلینکهای زیر خواهم گذاشت والبته ناگفته نماند ایشون اهل روستای خسرویه هستند.

    «رحیمی» ازخداخواهدهمیشه                                       دراین دنیابقای خسرویه

    زندگی نامه ایشون

    کتاب

     

  • ۳ | ۰
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • میــ๛ آنـہ
    • جمعه ۲۳ مرداد ۹۴
    یا دلیل المتحیرین
    بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج ٩١ - الصفحة ٣٨٦