سلام.فردا دومین روز شروع ترم هست اما برای من اولین روزه چون یکشنبه نرفتم دانشگاه.از جمعه ی هفته پیش تا همین امشب خونه ی مامان بزرگ و بابا بزرگ بودیم. چقدر ساده میشه دل اونا رو شادکرد.فقط کافیه درکنارشون باشیم(چه در ظاهر و چه در باطن!).خیلی خوشحالم که وقتم رو در اختیارشون گذاشتم و در کنارهم بهترین و شادترین لحظات رو داشتیم. راستش زندگی واقعی وخوشبختی همینه که قدر اونایی رو که در کنارمون هستن رو بدونیم ...اونوقته که خوشبختی واقعی رو داریم. قبلا فکرمیکردم که همه این حرفاشعاره و ادما میخوان خودشون رو بااین حرفا قانع کنن...ولی وقتی درکنارشون از ته دل خوشحالی،این ینی خوشبختی.البته این حرفم به این معنی نیست که دیگه آدم نباید برای داشتن خوشبختی ،تلاش کرد. چون مرز خوشبختی مشخص نیست.

نمیدونم اولین روز هر اتفاقیکه قراره شروع بشه و بعد یه مدت هم تموم بشه،چقدر هیجان داره.الان فکرمیکنم یه کلاس اولی هستم که فردااولین روز مدرسم هست.